41
درلسان عرفا نيرويي است كه دل رابه
نورقدسي
منوركندتابوسيله آن حقايق
اشياءرا مشاهده نمايند.
|
|
42
عبارت است ازدوري بنده
ازمكاشفه ومشاهده.
|
|
43
عبارت است ازظهورامتحان حق
نسبت
به بنده خود،به سبب ابتلاي
وي به
رنج ومشقت.
|
|
44
دربيان اهل عرفان به معني
فيض
وجذبه باطن است.
|
|
45
دراصطلاح اهل معرفت كنايه از حيرت
وسرگرداني
سالك الی الله است ونشان
ازمقام
حيرت دارد.
|
|
46
دراصطلاح عرفا مقام سُكراست
كه
درآن،سالك الی الله درشهودحق
ازخوداثری نمي يابد.
|
|
47
دل
ازدست داده راگويندكه درعاشقي
وشيدائي،بي
فراست باشد.
|
|
48
مقام وعالََمي راگويند كه درآن تمام
تعينات
ازميان برخاسته نشاني ازدوگانگي
وكثرت
درميان نباشد.
|
|
49
درزبان عرفا اضطراب وناآرامي دروني
سالك
الی الله راگويند.
|
|
50
آن
است كه سالك الی الله هرچه رابدست
آرد،درراه خدا ارزاني دارد ودل بدان
مشغول
نسازد.
|
|
|